- درهم کشیدن
- به هم کشیدن، ترنجیده ساختن
معنی درهم کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدن خود را بر زمین کشیدن یا در بستر قرار دادن برای استراحت، خوابیدن، بطول انجامیدن: سخن دراز کشید
سرمه مالیدن به چشمها
به پشت روی زمین خوابیدن و پاها را دراز کردن، خوابیدن بر روی زمین یا بستر برای استراحت
آمیختن، مختلط کردن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
مخلوط کردن، آمیخته کردن
корчиться
sich winden
звиватися
wić się
contorcer-se
contorcersi
retorcerse
se tordre
kronkelen
meronta-ronta
तड़पना
להתפתל
몸을 비틀다
kıvranmak
kujigeuza
পেঁচানো
پایین کشیدن پایین انداختن، رکاب کشیدن حرکت کردن، بسر کشیدن نوشیدن شراب و مانند آن، جذب کردن، یا دم در کشیدن ساکت شدن، محو کردن نابود ساختن، با سپاه حرکت کردن
مخلوط شدن، آمیخته شدن، آشفته شدن
کنایه از افسرده شدن
کنایه از افسرده شدن
رنگ پس دادن و آماده شدن چای یا چیز دیگر که آن را دم کرده باشند، پخته شدن برنج که آن را در دیگ ریخته و دم کرده باشند
جمع کردن، قبض کردن، آماده شدن تصمیم قطعی برای اجرای کاری گرفتن، توضیح مراد ازین هم کشیدن پیزی دست برداشتن از تنبلی و بیحالی است